انگار نه انگار که ما عاشق اوئیم
یعقوب گرفتار، به پیراهنِ بوئیم
با شانه بگو سر به سر ما نگذارد
ما انجمن گم شدگان سر موئیم
ما رنج بدیدیم ولى گنج ندیدیم!
تقدیر همین بود بگردیم، نجوئیم
هرکس که بدى کرده به ما خیر ندیده
جز دوست براى همه کس آینه خوئیم
گیرم که هزاران غزل از هجر نوشتیم
جرات که نداریم، به دلدار بگوئیم!
همزاد سکوت شب و همدرد شقایق
ما شاعرکان قفس بغض گلوئیم
ارس آرامی
ZibaMatn.IR