و من
در میان اندوه تلنبار شده ادمی
در جنگ هزار ساله اسمانیان
به وقت فروغ روشنی ماه
در وجود اندامی نحیف و ظریف
با دستانی باریک و کشیده چون شاخه های ترد صنوبر
چشمانی را یافتم
از فرط زیبایی توصیف در کلام نمیگنجید
پاهایم تاب قدم بر قدم انداختن نداشت
اتشی از درونم برخواست
و بی اختیار حجم اندوهی از چشمانم چکید
تماشایش را مزمزه کردم
بوی ریاحین صبح گاهی چون
عطر تند مشک اهوان رمیده دشت های ارژن
از چشمانش سرازیر میشد
به راستی چشمانش غنیمتی بود از جنگ ستارگان
.
ZibaMatn.IR