جای توفیری نبود
آنچه غم دارد جهان بر شانه ما می دهد
حق ما را این ستم کی بوده! اما می دهد
نوبت هر کس به هر اندازه باشد بی گمان
در تب و تاب زمان پنهان و پیدا می دهد
این یکی را می سپارد دست گرداب بلا
آن یکی را زورق و نقش چلیپا می دهد
زیر پلک آرزو با لحظه های انتظار
آه شبنم می ترواد شور دریا می دهد
سینه تنگی می کند قلب پریشان را ولی
بقجه دلدادگی را گوشه ای جا می دهد
غرق تردیدم که دست کیمیای سرنوشت -
هر کسی را آنچه قسمت بوده آیا می دهد؟
گفتم ای مجنون چرا این جاده را سر می نهی
گفت ای دیوانه اینجا بوی لیلا می دهد
از همان روزی که فرش پای آن دُردانه شد
نکهت دامان او را ریگ صحرا می دهد
دل ندادی تا ببینی جای توفیری نبود
آنکه جانی می ستاند یا جهان را می دهد
ZibaMatn.IR