دوست دارم،به چمن سرو روانم باشی
یا بهاری، به دل همچو؛ خزانم باشی
این دلِ سوخته را،رخنه کنی؛در جانش
ساقی، نابِ غزلهای زبانم ؛ باشی
همچو آن ساعتِ بی تاب، به روی دیوار
تا سحر ، منتظر و بس ؛ نگرانم باشی
می شوم، همره تو؛ تا در میخانه ی عشق
گر تو یک لحظه، فقط؛ مونسِ جانم باشی
گفته ام ، تا که رساند ؛ ز دلم ؛ پیک صبا
غمِ هجرانِ تو را ، گو ؛ که جهانم ؛ باشی
ZibaMatn.IR