زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دیده أم لختهٔ خون است و دلم تَنگِ سحر
گشته أم کلِّ جهان را پِیِ آهنگِ سحر

بابتِ معرفت و ذات و حیایش باید
تا دَمِ مرگ به سینه بزنم سنگِ سحر

دل ودینم به خدا گشته منور زِ رُخش
کُنجِ ویرانه شدم مرغِ شباهنگِ سحر

زندگانیِ نباتات همه درطلب خورشیداست
زندگیِ دل من هست فقط لَنگِ سحر

دل ودین وهمه هستی و همه بود ونبود
جملگی را بنمایم بخدا بسملِ فرهنگِ سحر

نه بَدی و نه پلیدی و سیاهی نشود نزدیکش
إی به قربان صفا و دلِ یکرنگِ سحر

او محافظ وَ مراقب شده بر حالِ دلم
بِنَهَم دیده سر وجان همه در چنگِ سحر

صانعِ کلِّ جهان خواست چو خلقش بکند
هنرش ریخته در کالبد و روحِ هماهنگِ سحر
ZibaMatn.IR

تراوشات ذهن یک عاشق ارسال شده توسط
تراوشات ذهن یک عاشق


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن