اهل اینجا هستم
ساکن گوشه ای از یک استان
اهل یک شهرستان
اهل انجیرستان
اهل یک گوشه ی جا مانده ی اعماق بهشت
کوههایش به بلندای افق
وزمینش همه لبریز بهار
آری ،اینجا شهریست
همه حاصلخیزی
دور مانده است زطغیان تبی پاییزی
مردمانش همه چون سنگ صبور
ساده وبی منظور
آسمانش مغرور
لحن شیرینی آبش همه جا بی همتا
کوچه باغش پر از خاطره ی سبز خدا
هر کجا سر بکشی
کلبه ای هست
روایتگردستی که به شوق
روی هم ریخته از شاخه وبرگ
سایبانی،کپری ساخته است
آری،آری جانم
اهل این استانم
اهل استهبانم...
ZibaMatn.IR