دلم کمی قدیم میخواهد...
کرسی مادربزرگ را ...
آن دیزی هایی که هر ظهر جمعه در مطبخ بی بی خاتون در حال قل قل بود را...
گرمای واقعی در عمق سرمای زمستان را
حتی دلم آن روز هایی را می خواهد که حتی از صبحش هم انگار خدا یک کیسه خوشبختی برایت کنار گذاشته است...
دلم خنده زمان کودکی را میخواهد
آن بستنی های زی زی گولو که با داشتنش خوشبخت ترین انسان کره خاکی بودیم
من چیز زیادی نمیخواهم فقط دلم شادی کوچکی میخواهد آنقدر کوچک، که کسی آن را از من نگیرد...
ZibaMatn.IR