سپید دار و یار..
ای که در چشم من آهسته غزل می خوانی
بر لبه چشمه نشستی و شکر می رانی
ای که تصویر تو در آب و نگاهت به من است
عالمی در پی چشمان و تو کم می دانی
ای که زیبایی این چشمه وجود تن توست
همچو این چشمه جوشان تو کم می خوانی
ای بیا دلبر شیرین که سپید دار منم
عاشقی بر لب این جوی و امیدوار منم
من همانم که به چشمان تو آوار شدم
اشک چشمان تو را دیدم و بیمار شدم
چون تو می ریزی از این اشک درون قفسم
گرد این چشمه یه عمری ست گرفتار شدم
شکر میرانی: شیرین زبانی
1401/12/02
ZibaMatn.IR