آن زمان که رقم سِنّ امان با انگشت های
یک دست شمارده میشد
نهایت تجربه امان از صبر همان چند دقیقه ای بود که برای بیرون رفتن و آماده شدن اتلاف میکردیم
یا در انتظار آمدن میهمان ها و باز کردن کادوهای تولد میماندیم
شایدهم سخت ترینِ صبر ها همان زمان هایی بود که بعد از خرید عید به استقبال ساعت تحویل مینشستیم
اما
امروزه تعریف هرکدامِ ما از صبر شاید سخت پندار تر و غریب تر باشد
انتظار هیچوقت با آدمی سازگاری نداشته
وهر دوری که در پی خورشید میگردیم و یک انگشت به سِنّ امان اضافه میشود صبر کردن برایمان تلخ تر میشود و گویی حوایی که ز غوره برایمان ساخته شده نه طعم حلوا میدهد نه لذتِ حلوا
شاید بیرحمیست این چنین از دورانمان نوشتن اما
آنجایی از تاریخ ایستاده ایم که هرچقدر جگرمان را دندان دندان کردیم و بی رمق شدیم
نشد آنچه قولش را داده بودند
مَثَلِ این کارَوان از جهانیان امروزی بی شباهت به زیستگانِ زمان نوح نیست
آنان که منتظرِ ساخته شدن کَشتی ای از جنس نجات هرشب را شبی آخر از زندگانی میدانستند
وصبح نیامدن طوفان را تا شب هنگام شُکر میکردند
میان طلوع و غروب های خورشیدِ این روزها
که از نوحیان ایم
صبر برایمان محسوس تر و ملموس تر شده
صبر برای سلامتی
ارامش موفقیت امنیت و....
هرچند به قولی از ابتهاجِ جان
خون میچکد از پلک در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم افشردن جان است
اما
حتی اگر ساخته شدن کَشتی نجاتمان
عمر چندین نوح طول بکشد
ماصبر میکنیم همانطور که برای بیرون رفتن و کادو های تولد و تحویل شدن سال صبر کردیم :)
نوشته:فرناز ندافی
ZibaMatn.IR