زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
4.0 امتیاز از 1 رای

چشم هایم را باز کردم…
چه خواب
عجیب و غریبی بود…
به گمانم در شطرنج زندگی
جایی را به اشتباه حرکت کردم
باختم که فکر می کردم این بازی
تمام شده ،اما اینطور نبود…
درست است که باز هم نشد
اما کاری را انجام دادم ، که دلم می خواست ،
دلم میخواست زندگی کنم ، شاد باشم
و شاد زیستن را رها نکنم
دلم میخواست بازی های
کودکانه ام را دوباره تجربه کنم
دلم می خواست تمام
لحظات کودکی ام ؟را مرورکنم
اما سایه ای شوم، نمیگذاشت
خدا راشاکرم ، این سایه از من
عبور کرد و ناپدید شد
اکنون این تجربه مرابه سوی عاشق زیستن سوق داد
و این مهر و محبت است
که مرا بر رویِ زمین نگاه داشته
نه جاذبه زمین سخت است که
بدانی احساسی را،
درون خودت ، مدتها سرکوب کردی
وقتی هنوز نفهمیده ای
اصلا دوستت داشت یا نه؟
این روزها چقدر
عاشقانه زندگی کردم
این حس را ، دوست دارم
اما، من عشقم را
در نگاهم
خلاصه می کنم میخواهم ،
مطمئن باشم
که می فهمند…
گاهی زبانم
نمی چرخد
به گفتنِ
“دوستت دارم” اما دلم می خواهد
شوقِ بودنشان را
فریاد بزنم
سپاس که هستید
درکنارم ،عزیزانم

قلم: منیر قهرمانی
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن
×