جمعه , ۱۲ خرداد ۱۴۰۲
اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی،باران روزی به تو خواهد گفت، کجا کاشته ایپس بذر نیکی را درهرکجا و زمینی بکار،…آسمان، همه جا یک رنگ ست ….برای دلت و هر کسی که بخواهی بکار..تو نمیدانی چگونه می روید ، کی وکجا خواهی یافت !! بذرنیکی ،هر کجا که کاشته شود، حتی در دل ، به بار می نشیندهنرزیباو دلنشین باقی خواهد ماند،حتی،زمانی که خالق اثر دیگر حضور نداشته باشد.قلم : منیرقهرمانی...
چشم هایم را باز کردم…چه خواب عجیب و غریبی بود…به گمانم در شطرنج زندگی جایی را به اشتباه حرکت کردم باختم که فکر می کردم این بازی تمام شده ،اما اینطور نبود…درست است که باز هم نشداما کاری را انجام دادم ، که دلم می خواست ، دلم میخواست زندگی کنم ، شاد باشم و شاد زیستن را رها نکنم دلم میخواست بازی های کودکانه ام را دوباره تجربه کنمدلم می خواست تمام لحظات کودکی ام ؟را مرورکنم اما سایه ای شوم، نمیگذاشت خدا راشاکرم ، ا...
ای دل کنون اشک بصر آید زگونه های تر هر لحظه آندُر جمیل رقص کنان گوید همین !!!عشق ز او .بهانه بودوفا ز او .بیگانه بودفر به شکوه .بیعانه بود شمع مرا. سوزانده بود!!!قلم : منیر قهرمانیشعرنو...
ای دل کنون اشک بصر آید زگونه های تر هر لحظه آن رقص کنان گوید همین !!!عشق ز او .بهانه بودوفا ز او .بیگانه بودفر به شکوه .بیعانه بود شمع مرا. سوزانده بود!!!قلم : منیر قهرمانیشعرنو...
خدایا چه بگویم !از هجوم غمها به سویم چگونه بگویم خدایا چه بگویم! واژه های بسیاری بکار بردم تا حرف دلم را گفته باشمنمیدانم که منظورم را رساندم یا نه ؟خدایا چه بگویم ؟!هنوز با گریه هایم دست به گریبانم خدایا چه بگویم ! پله های بی قراریم را یکی دو تا بالا می اندازم تا تو مرا ببینی که چگونه شمع وجودم ذره ذره می سوزد خدایا چه بگویم !که شکلهای دلتنگی و بی قراری هایم امانم را گرفتهخدایا چه بگویم !من دل شکسته تر از...
باران !هر قطره ی از اشکهایت که بر روی شیشه ی غم هایم می چکد و سرخ میشود را می ستایم باران عشق یعنی در میان آشوبهاو غصه های زندگی تو آن کسی باش که آرامم می کندباران !نجوای عاشقانهدلم را بشنو و ز می و میکده عشاق گفتن صلاح نیست و ز همایون ،کوکب رخشان گفتن صلاح نیست و ز خرقه عاشق سینه چاک ،گفتن صلاح نیست حدیث عشق را به یاران گفتن صلاح نیست باران !نجوای دل شکسته ام را شنیدی!!!دردهاو دلتنگی هایم...
تو یک زنی…زیباو آراسته بپوش!برای خودت وقت بگذار!خودت را به صرف شام در کوچه های عاشقی دعوت کن !تو یک زنی .. .با عزت نفس بلندت تصمیم بگیر!پای تمام رنج هایتخدایت را فریاد بزن!تو مادر سرزمین عاشقی هستی !تو یک زنی ...گاهی سکوتت پرمعناست گاهی خشمت پرمعناست چشمان نگرانت از آیندهدر پیراهن اطلسی دنیاچه خوش می درخشد!تو یک زنی ...وقتی با هر صداییهر فریادی ،دلت می لرزد!نگران عزیزانت میشویدر دل خدایت را صدا میزنی...
بارالها !غبار پلکهایم ؛ برچشمان سنگینی می کند !نگرش تلخم را بر روزگارمان شیرین کن!که تو التیام بخش زمین وزمانیمهرت را بر سینه ام حکاکی کن!بارالها !سرنوشتم را زیبا نگارش کن!تا اقیانوس افکارم به تلاطم بر نخیزد !بارالها!بی نیازی را در سرنوشتم قرارده !که نیازم تنهاتو باشی !اثرقلم:منیرقهرمانی...