چه روز تلخ و دلگیری
دلم
چون دختری آواره و تنها
نه امیدی
نه لبخندی
به دوشم کوله ی دردی
و رویم
چون درخت زرد پاییزی
صداقت کو؟
رفاقت کو؟
غم انگیزاست این دنیا
که دیگر نیست
یاری صادق و شیدا
بگو پاسخ مرا!
مجنون نمایِ بی نشان
در این
خراب آبادِ دلتنگی
چرا سهمم چنین باشد؟
که هر شب دل غمین باشد
و چشمانم پر از باران
و شادی در قفس زندان
و حسرت در کمین باشد
بادصبا
ZibaMatn.IR