کنارباغچه نشست وخیره شد به حیاط خلوت
یاد اون شب افتاد
مهمونی که برای تولد سامیار گرفته بودیم اشک می ریختیم ،اشک شوق
بیماری ناشناخته ای افتاده به جونش
طناب دلم رو گره زدم
به پنجره فولاد آقا
سامیارم برای تولدش میره مشهد
می دونم دستش رو خالی نمی ذاره
قربونش برم آقاجانم
که این قدر مهربونه
فاطمه نحاری( یاس سفید)
ZibaMatn.IR