نان در تاپوهای بی ریا....
دستهای پینه زده ای که با هر ورزش.....
قورته ای برای چشیدن با عشق را....
در سفیدی دستهایی که رخ چرکین ....
اما دلهای صاف.....
و لذت آتشی که با نگاه به دستان ودلی پاک.....
سوختن را فراموش میکند .....
وباور را بزرگ که آتش .نان دستهای چروکو چرکین ....
یاد صاف بودن را میسازد....
و این لحظه اندوهگین .....
پریدن از خواب و...
خیالی رفتنی......
آه آه میکشم ....
کاش بیدار نمی شدم.........
آرش شجاعی
ZibaMatn.IR