متن آرش شجاعی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آرش شجاعی
هر روز پنجره را میگشایم.
بوی عطر گیسوانت را که استشمام میکنم.
تمام لحظه هام پر از بودنت میشود.؟!
زندگی؟!
همین است،اینجا،آنجا یا هر جایی..
باران که می بارد نام زیبای تورا برایم تصویر می کند..
گاهی میشود..
گاهی نمیشود که نمیشود...
ومن هر روز به یک آن،رسیدم ،
زندگی...
ماه چه زیبا بود...
اما ماه تنها بود...
ماه،بیخیال..هی..
ستاره.به خواب..
اما من دیدم ماه پشت ابر ماند..
و باز من ..
با این سیگار لعنتی ...
راه خودرا خواهم رفت...
رسیدم...
روشن شد....
بیدار شدم....
ماه دیگر پشت ابر نبود..
شاید،.
نه،،،
قطعا.،.،
ایراد من این بود...
که ماه...
حسرت وا شدن پنجرها چه کنم
مانده ام با شب چشمان تو چه کنم
گر چه تردید ندارم تو دنیای منی
نیستی امشبو با غریت دنیا چه کنم
امشب از حادثه عشق جهان لبریز است
عشق را گر به تماشا ننشی چه کنم.
حافظو شعرو غزل با تو شنیدن دارد....
تبسم بر لبان مادر بزرگ نشست....
مادر بزرگ دختر خوبی بود. .
هنوز همان اتاق کوچک..
چای قند پهلو ....
برایم تکرار نشدنیست...
صدای زیبای گنجشک آمد...
نگاهم رویای باز کردن پنجره...
نگاه به عقب،!
لحظه ،لحظه سکوت
از تنم بالا میرود...
وبغض ،بغض درونم ذوب میشود...
مادربزرگ،اتاق،چای
اندوه خاطره...
هی فکر می کنم که چگونه؟چرا؟ چطور؟
من سال هاست گریه نکردم،شما چطور؟
من سال هاست عاشق چشمی نبوده ام
حالا نگاه کن منِ پر ادّعا چطور...
بگذشتم از غرورم و با چشم های خیس
ساکت نشسته ام که بفهمم تو را چطور...
وصفت کنم الهه ی پنهان میان شعر...
نان در تاپوهای بی ریا....
دستهای پینه زده ای که با هر ورزش.....
قورته ای برای چشیدن با عشق را....
در سفیدی دستهایی که رخ چرکین ....
اما دلهای صاف.....
و لذت آتشی که با نگاه به دستان ودلی پاک.....
سوختن را فراموش میکند .....
وباور را بزرگ که آتش...
من زخم می خورم
زخم می نوشم
زخم می شنوم
زخم می بینم
....زخم می شوم
در زخمه ی قلبی که خنجر می شود
...خون بالا می آورم
بالا...بالا ...بالا...بالاتر
از درد هم بالاتر
...این ارثیه ی قدیمی خنجر است در من
در گُرده ای که گِردِ زمین گُرداله انداخته...
Arash:
پاییز رفتو.....
طاقی به بلندیهای صدای یلدا را آماده کرد روبروی ورق زدن.....
و از تبسم سفیدها!...چارچوبی برای دیدن ....
نگاهی زده شدن در ژرفای برف
و دور نگاه کردن ....
و یاد اشکهایی که نمی دانی از سفیده برف است...
یا گرمایه چشمی که فقط نگاه به سیاهی...