فراست عسکری
حرف هایت اثری کرد و مرا برد به آنجا که نباید
در دلم شوق تماشای تو افتاد و... همان ها که نباید
یادم آمد که در آن روز، در آن لحظه ی دیدارِ نخست
با تو در کوچه شدم، بسته دهان، غرق تماشا که نباید
ابتدا آینه ای بود و کمی از منِ من بود وَلیکن
لحظه ای بعد، تماشای تو خود ساخت ز من، ما که نباید
لحظه ها رفت، تو رفتی و کسی بی خبر از خویش فروریخت
ماند آن کهنه گناهی که کنم توبه ز فردا که نباید
@jameadab
ZibaMatn.IR