بغض در چشمان سردت جان گرفت
گریه کردم، آسمان باران گرفت...
ماه غمگین! می شود آیا مگر
اشک های مرد را آسان گرفت!
یوسفم در چاه، دلتنگِ پدر
جای قعر چاه را زندان گرفت!
من گرفتارم به زخم بی کسی
شاعری که درد بی درمان گرفت!
باز هم در گریه خوابم می برد!
شعر در کوتاهی اش پایان گرفت...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR