شنیدم حرف آن مهربان را،که هرآنچه او را بخواهی،
بخواهی از دل بخواهی خوشا روشن ببینی از دید دینی،،
که هر چند سخت بگیرد امتحانش،بیاموزی نترسی،چرا هر روز وشب در دید اویی،،
به گردش درآید هم زیر وبالا،خوشا آنکس مسیرش چون روز پیدا،،
چرا در نسل بعدت هر آن کردی نمایان است وپیدا
به خود مغرور باشی به وقتی محاسب با زمانت پیش رفت باشی،،
نباشد آن زمان بد کرد باشی،دلی را از دلی سرد کرد باشی،به خود بینی تکبر کرد باشی،هرآنچه را نباید باید ببینی،،
اگر اینی باشد که گفتم به پایان ده،سرآغازی نمایان ده چو روشن کلبه ی زیبا بسازی،که وصلی دلی،دستی، به احضانت نبازی،،
ZibaMatn.IR