پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
روزی نو برفی با زیبایی و آرامش آغاز شد،خورشید صبح، با شوق و درخشش خاصی به پا خاست.از پنجره دلنشین به سراغم آمد،طراوت و شادی را با خود آورده بود،و در اوج امید و آرامش، منتظر من بود.از فنجان چایی گرم لذت می بردم،کوچه های پوشیده از برف را فرو می بردم.نگاهی به این جاده های خالی از عجایب می انداختم،سکوتی عمیق با موسیقی برف، در قلبم پدیدار می شد.و در پنجره می تابید درخشان و دلنشین،نور طلایی خورشید، لبخندی از پنجره برایم بود.با...
روزی تو را خواهم بوسید به یاد اولین دیدار زیر چتر آسمان به نشانی باران تو را در آغوش خواهم کشید و به نشانی چشمانت و چکه های شوق به پای کوبی ما شدن به آغازی نو دوستم خواهی داشت تو را روزی خواهم بوسید...