پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای دل از دوست مپرس حال مراحال من بدتر از آن است که تو پنداریبی رمق گشته ام از روزهای تکراری کم توقع شده ام از این زندگی اجباریناتوان گشته ام از هرچه که تو پنداریفراری شدم از حقایق اکراهیمپرس از من که چرا حال دلت خوبی(خوب)نیستچون که در دام گه حادثه هستم زندانی بی هوا حال دلم یاد تولد میکندتولدی که در آن نیست هیچ احدی باعث و بانی✏️شعر از ابوالفضل علیزاده...
گاهی اوقات شرایط را با فکر کردن بیش از حد به مسائل خیلی جزئی پیچیده می کنیم،در حالی که حقیقت کاملا واضح و مشخص در مقابل چشمان مان هست.علیزاده...
آدما درد هاشونو پنهان می کنند تا کسی اونا رو نفهمه ولی این دل گاهی اوقات به درد دل کردن هم نیاز داره، نیاز داره یه کسی بدون هیچ سوالی، بدون هیچ چرایی، بدون هیچ سرکوفتی به حرفاش گوش بده و آخر سر هم بگه حل میشه عزیزم من کنارتم نگران نباش، گاهی آدما به جایه این سخنور خوبی باشن بهتره که شنونده خوبی باشن. ابوالفضل علیزاده...
به امید فردا روزمونو شب می کنیم و هیچ وقت یادمون نمی مونه که فردا همین امروزه، دنبال چیزی می گردیم که نمی دونیم چیه یا می دونیم و می ترسیم بگیم اسمشو گذاشتیم فردا ... 🖤 :)علیزاده✍...
هرکسی در یه برهه از زندگی ، دلش می خواد از زندگیش فرار کنه ، این تنها چیزیه که تو وجود همه آدما مشترکه.. .. علیزاده✍...
وقتی دیدید سایه انسان های کوچک در حال بلند شدن است... بدانید آفتاب سرزمین شما در حال غروب کردن است...سرزمینی که متفکرانش بیکار باشند و بیسوادانشان شاغلمشاورانش بیمار باشند، و وکلایش ساکت؛جوانانش اَبله باشند، و سالخوردگانش اَحمق:مردانش لحن زنانه داشته باشند، و زنانش ژست مردانه؛اغنیایش دزدی کنند، و فقرایش کارگری با حقوق بخور و نمیر؛صادراتش مُزدوران مبتذل باشد، و وارداتش مواد مخدر،قبرهایش خریده شوند، و مغزهایش فروخته,گورستان تاریخ اس...