متن تاریخ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تاریخ
چراغ داده بودم!
بوق میزنم!
کنار نخواهد رفت
آیندهای
که پشتِ ماضیِ بعید حرکت میکند
چراغ داده بودم!
بوق میزنم!
کنار نخواهد رفت
آیندهای
که پشتِ ماضیِ بعید حرکت میکند
در دنیایی که
همه چیز خیلی زود
فراموش می شود،
عکس ها سندی هستند
که با ثبت یک لحظه،
راوی تاریخ می شوند
جنگ
تقویم را
سوراخ سوراخ کرده است
ورق پشت ورق
کدام تاریخ می توانم
با تو
قرار ملاقات بگذارم
زندگی؟!
«آرمان پرناک»
تاریخ چیزی نیست جز فرار و رام کردن تله ها و تله شده ها .
/ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده
خیابان های پینه بسته ی تاریخ راست میگویند
امروز دیگر
هیچ پلاکی
ما را به هویت نمی رساند
«آرمان پرناک»
نامم چیست؟
من،
یک فراموشکارم
و تاریخ می گوید
خودروی بی سرنشین
که پشتِ هر چراغ قرمز
سبز می شود...
«آرمان پرناک»
پله های سنگی، ره آوردِ دهر،
شاهدِ قصه هایِ دیرینِ شهر
گام به گام، ره به سویِ عرش،
سخت و پرماجرا، اما خوش نفس
یادگارِ گذشتگان، نغمه ی تاریخ،
در هر قدم، حکایتی در پیچ و تاب
سنگ ها صامت، اما نغمه سرا،
از فراز و نشیبِ روزگار، حکایت ها...
تعصب را می توان ویرانگر ترین مخدر
تاریخ بشر دانست که افراد تحت تأثیر آن بدترین نوع شرارتها را مرتکب شده اند.
آریا ابراهیمی
همه چیز این زندگی دروغه...
حتی تاریخ وفات که روی سنگ قبر می نویسن...
کی میدونه هر آدمی دقیقا و واقعا کِی مُرده؟!
فاطیماه نویسنده وشاعر
بایستی در هر زمان و دوره ای از تاریخ ،
مواظب و مراقب بود ،
تا در لباس قانون در حق انسان ها قانون شکنی نشود.
رحمان شاهسواری کینگ
آتشی که تو با رفتنت به زندگی من زدی
هیچ فاتح ویرانگر در تاریخ
به خلق نتوانست بزند
نه اسکندر با تخت جمشید،
نه اودوآکر با رم و نه چنگیزخان مغول
با سمرقند و بخارا
وقتی دیدید سایه انسان های کوچک در حال بلند شدن است... بدانید آفتاب سرزمین شما در حال غروب کردن است...
سرزمینی که متفکرانش بیکار باشند و بیسوادانشان شاغل
مشاورانش بیمار باشند، و وکلایش ساکت؛
جوانانش اَبله باشند، و سالخوردگانش اَحمق:
مردانش لحن زنانه داشته باشند، و زنانش ژست مردانه؛
اغنیایش...
من تاریخ خوندم آنچه از سرگذشت عشاق فهمیدم این بود
درد عشق را هیچی نمیتونه درمان کنه
جز همونی که عاشقش کرده
اما اگر معشوقت مرده باشد دگر....
تقویم را نگاه کن!
تاریخ های تلخ
یادآور فراموشیِ محبت است!
هیچ چیز به اندازه فراموشی، نابود نمی کند
گلدان کنار پنجره هنگامی خشکید
که فراموش شد...