پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زندگی در اروپای شرقی تحت حکومت کمونیست ها به ما یاد داده بود که خودمان را با آنهایی مقایسه کنیم که ندارتر از ما بودند و نه داراترها؛ با آنهایی که وضع نابسامان تری داشتند و نه هرگز با آنهایی که اوضاعشان بسامان تر و روبه راه تر بود.» کافه اروپا» اسلاونکا دراکولیچ...
آنچه کمونیسم به ما القا کرده بود، دقیقا همان سکون و بیحرکتی بود، این بیآیندگی، بیرویایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکلی دیگر ...تقریبا امکان نداشت بتوانی به خود دلگرمی بدهی که این دورانی گذراست، خواهد گذشت، باید بگذرد. برعکس، یاد گرفته بودیم فکر کنیم هر کاری هم که بکنیم، وضع همیشه همانجور میماند. نمیتوانیم تغییرش بدهیم !به نظر میرسید گویی آن سیستم قادر مطلق، خودِ زمان را هم اداره میکند. به نظر میرسید کمونیسم ابدی است، ما به زندگی در آ...
تازه معنی تقدیر را فهمیدم ؛ یعنی وقتی که میفهمی همین است که هست ! دیگر هیچ انتخابی در کار نیست ، هیچ راهحلی یا راهِ گریزی نیست ، و تو حتی وحشتزده هم نیستی ، حتی میلی به مقاومت هم نداری ، آمادهای تا ببینی یک لحظه بعد چه بر سرت میآید ؛ حتی اگر مرگ باشد !...
در آیندهای که نتوانی برایش نقشه بکشی ، رویش سرمایه گذاری کنی ، در آن به پیشرفت شغلی یا تحصیلی برسی ، آزادانه مسافرت کنی ، شغل بهتری پیدا کنی یا برای آینده بهتر فرزندانت برنامه ریزی کنی ، خیلی به آینده شباهت ندارد ! اسلاونکا دراکولیچ...
میدانم که امروز دیگر در غرب پایان کمونیسم حرف تازهای به حساب نمیآید، عبارتی است متداول که معمولا برای توصیف وضعیت فعلی اروپای شرقی به کار میرود و واقعیتی مسلم محسوب میشود. وقتی این عبارت را در سخنرانیهای سیاسی میشنوی، یا در روزنامهها میخوانی به نظر خیلی خوب و عالی میآید. اما واقعیت چیز دیگری است، واقعیت این است که کمونیسم هنوز به جای خود باقی است؛ کمونیسم هنوز در رفتار مردم، حالت چهرهشان و طرز فکرشان تداوم دارد. علیرغم برگزاری انتخابا...