یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
قطعه ای از پازلِ سرخِ دلِ من،پیشِ دشتِ سبزِ چشمانت،جا مانده است!آمدی و بردی با خود:نیمی از وجود مرا؛نیمه ی من،جدا از من،چرا مانده است؟بازآی و تکمیل کن:دفترِ وجودم را!طرحی از من به جاست؛مابقی،رها مانده است!زهرا حکیمی بافقی،کتاب صدای پای احساس....
تو مثل پازلی برام رفیقنباشی نه کسی جاتو میگیرهنه جات پر میشه...!...
من و تو مثل پازلیم که خداواسه هم آفریدمون...