پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دل کندی و جان کندم بارانم و می بارممی رفتی و می گفتی از عشق تو بیزارماین جمله شود هر شب در خاطره ام تکرارتکرار پس از تکرار اما دل کند انکاراز حوصله و صبرم کاسه گذشت در رفتدل پای تو ماند اما از پیکره ام سر رفتدل شیشه تو از سنگی با دل که در جنگیای سنگ تو چه می فهمی از غم و دلتنگیای کاش که تو چشمانت روی سینه ات بوداین گونه دگر راهی تا به دل سنگت بودمی سوزم و می بازم می گیرم و می سازمدل کعبه تو . یا رب به عشق تو می ن...
ای آنکه پیرم کرده ای دل را ببازم حاضریبه دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضریشیرین گهی در پشت نقشی تازه پنهان میشودفرهاد باشم من به نقشت هی بنازم حاضریای که تویی جان و تنم یاد تو هر دم به لبمآتش گرفته حنجرم می سوزد این تن از تبمیوسف و آشفته سرم من خود زلیخا می درمحالا که نازت می خرم ای ماه باشی در شبم...
ای آنکه پیرم کرده ای ، دل من ببازم حاضریبه دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضریشیرین خودش را پشت نقشی گاه پنهان میکندفرهاد باشم تا به نقشت من بنازم حاضری...
کعبه جان ها تویی گرد تو آرم طواف...
هزار بار پیاده طواف کعبه کنیقبول حق نشودگر دلی بیازاری......
هزار بار اگر پیاده طواف کعبه کنیقبول حق نشود گر دلی بیازاری...