پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هرروز دعا با دل خون دیده ی گریانهی نذر ولی نه نرسیدیم به مهراننگذار که این زائرت از عشق بمیرددل بسته به کنج حرمت حضرت باران اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
از بهترین ترکیب های دنیا اهنگ. بارون. پیاده روی کتاب . قهوه . سکوت اهنگ.شب. بام موهاش .دستاش .چشماش...
کاش امسال خدا رزق مرا بنویسد:" اربعین...پای پیاده ... سفر کرببلا"...
.برای من گنجی هستی تو! سرشار از بی کرانگی ها تا دریا و شاخه هایش، سپید و گسترده و نیلگونی، چون زمین به فصل انگورچیناندر این سرزمیناز پاها تا پیشانی اتپیاده، پیاده، پیادهزندگی ام را سپری خواهم کرد..... ️️️...
پدر بزرگِ من در ناپل متولد شد. چیز زیادی ازش یادم نمیاد، جز اینکه شطرنج بازی کردن رو بهم یاد داد .هر بار که بازیمون تموم میشد و مهرهها رو توی جعبهاش میذاشتیم، یه چیز بهم میگفت، هنوز صدای آرومش توی گوشمه : میبینى کَرول ! زندگی مثل شطرنجه ! وقتی بازی تموم میشه، همه مهرهها پیادهها، شاهها و وزیرها همه به یک جعبه بر میگردن ! این می تونه درس خوبی برای تو هم باشه، بهش فکر کن؛ بعد از تموم شدن بازی، پیادهها ، شاهها و وزیرها همه به یک جعبه...
این پیاده میشود، آن وزیر میشودصفحه چیده میشود، دار و گیر میشود این یکی فدای شاه، آن یکی فدای رُخدر پیادگان چه زود مرگ و میر میشود فیل کجروی کند؛ این سرشت فیلهاستکجروی در این مقام دلپذیر میشود اسپ خیز میزند؛ جستوخیز کار اوستجستوخیز اگر نکرد، دستگیر میشود آن پیادۀ ضعیف راست راست میرودکج اگر که میخورَد، ناگزیر میشود هرکه ناگزیر شد، نان کج بر او حلالاین پیاده قانع اس...
به عمر مثنویات با تو زیستم، شاعرو سخت بدرقهات را گریستم، شاعراگر چه در همهجا آسمان همینرنگ است،قبول میکنم، اینجا دل شما تنگ استدرنگ کن که دلم با تو همسفر شدهاستسفر؟ نه، آه... دلم با تو دربهدر شدهاستتو ساده گفتی و من نیز ساده میگویمپیادهام و رفیقی پیاده میجویم .........
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفتپیاده آمده بودم پیاده خواهم رفتطلسم غربتم امشب شکسته خواهد شدو سفره ای که تهی بود بسته خواهد شدو در حوالی شبهای عید همسایهصدای گریه نخواهی شنید همسایههمان غریبه که قلک نداشت خواهد رفتو کودکی که عروسک نداشت خواهد رفتمنم تمام افق را به رنج گردیدهمنم که هر که مرا دیده در گذر دیدهمنم که نانی اگر داشتم از آجر بودو سفره ام که نبود از گرسنگی پر بود..........
پیاده کن از دلت...ادمی را که تو را دربست نمیخواهد.......
رفیقم بودکولش کردم خسته نشه ، پیاده که شدگفت: عجب خری بود!!1...
پیاده کن آدمی را که تو را دربست نمی خواهد......
تمام جهان را برای بدست آوردنت پیاده طی می کنم ارزش صاحب قلبت شدن خیلی بالا تر از پاهای من است...
هزار بار پیاده طواف کعبه کنیقبول حق نشودگر دلی بیازاری......
شطرنج زندگی من ...همیشه بی پیاده بود/ همیشه کیش و مات من آسون و خیلی ساده بود...
هزار بار اگر پیاده طواف کعبه کنیقبول حق نشود گر دلی بیازاری...