بیو کعبه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو کعبه
دل کندی و جان کندم بارانم و می بارم
می رفتی و می گفتی از عشق تو بیزارم
این جمله شود هر شب در خاطره ام تکرار
تکرار پس از تکرار اما دل کند انکار
از حوصله و صبرم کاسه گذشت در رفت
دل پای تو ماند اما از پیکره...
ای آنکه پیرم کرده ای دل را ببازم حاضری
به دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضری
شیرین گهی در پشت نقشی تازه پنهان میشود
فرهاد باشم من به نقشت هی بنازم حاضری
ای که تویی جان و تنم یاد تو هر دم به لبم
آتش گرفته حنجرم می سوزد...
ای آنکه پیرم کرده ای ، دل من ببازم حاضری
به دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضری
شیرین خودش را پشت نقشی گاه پنهان میکند
فرهاد باشم تا به نقشت من بنازم حاضری