کنج لبهایت؛ بنوشیدم خدایی عالی است طعم سرخی لبانت را چشیدم عالی است لمس چال گونه ات با پشت ناخن گاه گاه شهد شیرینت به دندانم گزیدم عالی است در حریمت ؛ لرزش سیمین تن مستانه ات عطرگیسویت بپیچد بر مشامم عالی است کنج گرم بیکرانت تا کرانهای تن تب...
بی اجازه بر دلم نشستی خانه ات را بنا کردی بر قلب ممنوعه من تا در تراکم این روزهای گرفته و مرگ زا بی جواز عبور کنی از مرز قلبم و چراغ عشق را بر غم دل روشن کنی ...
مکث نگاهم را حول چشمهایت میچرخانم در وسط دایره مشکی نگاهت ساکن میشوم که در روشنی چراغش خانه ای بسازم تا کلیدش فقط در دست من باشد در مستی و زیباییش فقط من منزل کنم...
عاشق یک نفر باشید و جز او کسی را در قلبتان جای ندهید دوستت دارمهایتان را بر زبان بیاورید هیچ کس و هیچ چیز رو جز او برتر ندانید وقتی لب به سخن می گشاید گوش شنوا برایش باشید مراقب لحظه های نابتان باشید و احساستان را بی کم و...
امن یجیب می خوانم به وقت طلوع چشمانت تا دوست داشتنت سرریز شود از دستانت بر روی موج های تنم بریزد، تا حلاوت کنم شیرینی بوسه هایت را....
با طلوع چشمهایت در من انقلابی برپا می شود بوسه از من سبقت می گیرد و بر ساقه های طلایی گیسوانت نوازشبارانه فرو می ریزد و من ترانه زیبای هستی را از نگاه تووو به زبان می آورم دلاا چشمهایت زیباترین ملودی دنیاست که با نگاه تو دلباخته شدم....
تصویر احساسم شبیه ڪوهی زیباست همراه آسمان چشمانت می رقصم ومی چرخم با امواج آرام قلبم...