پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو کلاس آئین نامه سرهنگه پرسید: کی می دونه کجا دور زدن ممنوعه؟یکی دستشو بلند کرد و گفت: ” تو رفاقت ”!...
کاش ممنوعه نبودیآن وقتآنقدر سیر در آغوش میکشیدمت...که یادم برود دوری ،که یادم برود نیستی ،تو نمیدانی اما فاصله میتوانداز هر مخدری کُشنده تر باشد......
بی اجازه بر دلم نشستیخانه ات را بنا کردی بر قلب ممنوعه منتا در تراکم این روزهای گرفته و مرگ زابی جواز عبور کنی از مرز قلبمو چراغ عشق را بر غم دل روشن کنی ......
شیرین ترین ممنوعه، در آغوش و بر لب های توستچشمم به چشمت،بوسه هایم داغ بر تب های توست...
هر فصلی یک نقاشیِ بی نقص است؛که از رسوماتِ دلبری پیروی می کند.باید لا به لای خستگی هامو به موی طبیعت را با چشم دل نگریست،و آرامش را درون رگ ها جاری کرد.باید پا در کفشِ آدم گذاشت وسیب های ممنوعه ی زندگی رایکی پس از دیگری چید!باید حواس را پرت اتفاق های خوب کرد،تا لحظه ها، هنگامِ خنده های از تهِ دلمتوقف شوند.بهار باشد یا تابستان،پاییز یا زمستان،فرقی نمی کند!رویشِ دوباره عشق در هر فصل تکرار می شود!از همه ی روزها باید است...
شاید فردا...تمامِ آغوش ها را ممنوعه اعلام کنند!بیا تا جریمه نشده ایم...سیر ببوسمت......
اولین باری که بوسیدمش ،فهمیدم حق با مادرم حَوا بوده !گاهی بعضی ممنوعه ها ارزشِ رانده شدن از بهشت را هم دارند......
همیشه چیزهای ممنوعه باعث میشن ادمها بیشتر به ارزشها واقف بشنحالا که از دست دادن با دوستامون محرومیم چقدر دلمون میخواد دستای همو محکمتر بگیریم و آغوشها تنگتر و مهربونتر شن و در باران بوسه غرق شیم ، چقدر تشنه صحبتای درگوشی و مهمونیهای کوچیک و بزرگ و گردشای دستجمعییم .امید و رویا قشنگترین داشته های ما هستن...
عشق می خوانمت امااا ، ممنوعه اییجان می خوانمتامااا ، ویرانه اییکس چه داندعشق ممنوعه اتآباد کند جان ویرانه ام...
چراغ های قرمز را دوست دارم... نقطه ای هستند برای ایستادن...برای درنگ کردن...توقفی کوتاه در میانه یِ راه... قدر لحظه ها را فهمیدن... چراغهای قرمز را دوست دارم...چون به من ممنوعه ها را یاد می دهند...ممنوعه هایی که جان آدم را می گیرند...چراغ های قرمز حواس ما را جای خودشان بر می گردانند.. روی تب و تاب رفتن و رسیدن آدمی آب خنک می ریزند... راه را می بندند و گاه مسیرها را تغییر می دهند...درست مثل زمانی که فهمیدم دوست داشتن تو جزو ممنوعه ترین حواس بشر اس...
من از شَرع چیزی نمیدانمخودم را میدانمدلم راو تو راحتی اگرممنوعه ترینموجودِ رویِ زمین باشی .. ️️️...
تو دقیقا همون نقطه ضعف منی که دست گذاشتن هرکی روت ممنوعه!️️️️...
از اولین باری که بوسیدمش.فهمیدم حق با مادرم “حوا” بوده..گاهی بعضی ممنوعه ها ارزش رانده شدن از بهشت را هم دارند......
احساس من به تونه شبیه بوسهای ممنوعه استنه پرندهای آزادو نه بوتهای محتاج به خاکاحساس من به توشبیه آرزویی برآورده استشبیه پیچکی بیتاب که تا خدا میرود...
می دانم ممنوعه ای اما در فرهنگ لغات دلم ممنوع تعریف نشده ..... ️️️...
تنها شعرِ ممنوعه ی دنیادوست داشتن توست ...!!!️️️...
ممنوعه ی من اول اسمش با ... شروع میشه...
من تو را دوست دارم ،،،من ، تو را از خیلی قبلها دوست داشتم,,قبل از خورشید ،سحرخیزتر از صبح ،،قبل از ماه ..من تو را دورتر از زمین ،،نزدیکتر از زمان،من تو را پیش از شریعتپیش از سیب ،،من تو را ممنوعه دوست داشتممن تو را تا عشق ،،من تو را تا خدا دوست دارم ...!...