پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ریاکارآن یار که می گفت که دیوانه ما بودمجنون و گرفتار و در بند جفا بودبیهوده ببستم دلم را به وفایشابلیسه ریاکار و فرزند خطا بود@sohrabipoem سهرابی...
سَرخوش اند این کوچه های عاری از نجوایِ مندر بَهاری که دِلَم با حنجره،سازِ جدایی می زَند.سروده های:حسن سهرابی Instagram.com/sohrabipoem@sohrabipoemSohrabipoem.blogfa.com...
بوی عرفانزندگی با تو برایم بوی عرفان وشقایق می دهدبی تو امّا:بوی عرفان و شقایق حس قبرستان دهدحسن سهرابی...
کتابخانه ده ما را آتش زدندتا همه مردم با خدا شوندغافل از آنکه خدا همراه دودازدِه ما رفتحسن سهرابی...
اَرتش چشمانت چه حماسه ای آفریدبا نگاهی آشناآنسان که اسیر کرد همه سپاه چشمانم....
آرزویم این است جاناکه چُنان تیغِ فَلَکبَر زَنَد از ریشه تو راکه دِگَر رنگ خوشیهیچ نیایَد به دِلَت....
شوق است مرا رویِ چو ماهت که ببینمتنها شوم و در دلت آرام بگیرممن آمدم آرام که در پیشِ دو چشمتدریا شوم و در تَنَت آرام بمیرم...
((زیبای نا پیدای من))ما ترک جان چو کردیمدر این دیار یاراناز این همه هیاهوجز رنج دل ندیدیم @sohrabipoem...