شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
دخیلِ بسته به ناممکن!شریکِ شاخه ی بی میوه!عروس و همسرِ یک بی سر!اگر به عهدِ خودت هستیبزن کنار سکوتت رافروغِ رابطه می خواهم...«آرمان پرناک»...
وقتی خودم رادر چشم هایت می بینمبیشتر می سوزمبه چشم هایت بگوبرق بزنندتولّد بگیرندبا من حرف بزنندشمع ها در تاریکیبیشتر از هر لحظهخودخوری می کنند!!«آرمان پرناک»...
حرف بزن...صدایت را ببوسم !...
حرف که می زنی انگارسوسنی در صدایت راه می رودحرف بزن می خواهم صدایت را بشنوم... ️️️...