پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عشق من باز مثل سابق عاشقم باشبا همان احساس بار دیگر با دلم باشدر بهار زندگانی عشق را دان غنیمتدر گرداب تو گیرم تخته های قایقم باشآمده موسم تنهایی و من بربادمرفته ای عشق تو هرگز نرود از یادمگرگی در بین شلوغی به تو پرداخته بودهر چه گفتم نشنیدی سخن و فریادمگرگ ها سر فرصت به تو پرداخته اندهمگی چشم به سوی تنت انداخته اندگرگ ها در پی ات پشت سرت تاخته اندسنگ دل ها روی تن ات رد تبر ساختندرکن من بودی و از بودنش حیران شد...
عشق من باز مثل سابق عاشقم باشباز با همان حس قدیمی با دلم باشدر بهار زندگانی مهرورز دان غنیمتمیان شور گرداب تخته ای از قایقم باشآمده موسم تنهایی که من هم بربادمرفتی هرگز خاطرات تو نرفت از یادمگرگی در بین شلوغی به تو پرداخته بودهر چه گفتم نشنیدی سخن و فریادمگرگ ها سر فرصت به تو پرداخته اندهمگی چشم به سوی تنت انداخته اندچند سوار در پی هم پشت سرت تاخته اندسنگ دل ها روی تنت رد تبر ساخته اندرکن من بودی و از رکن خود ح...