متن گرگ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات گرگ
«تنهایی گرگ می شود»
تنهایی، مثل مشت محکمی ست که به دیوار می کوبی، تا درد زنده بودنت را حس کنی.
مثل فریادی که در گلو خفه می شود، در میان هوای سنگین اتاقی بی نور.
گاهی تنهایی، زخم کهنه ای ست که هرگز خوب نمی شود،
یا ساعتی ست...
می پوشد
عوض می کند
می پوشد
عوض می کند
می پوشد
عوض می کند
...
گرگ،
در میان آدم ها
گرگ می شود.
«آرمان پرناک»
شاید
این کفش
برای تو
باید»
.
مدت هاست
قدم های برهنه ام
حرفِ گرگ ِ بیابان را می پاید
«آرمان پرناک»
صد بازی فتانه از چرخ فلک دیدیم ...
ما گرگ شدیم افسوس آنجا که کلک دیدیم...
بر سفره ی این خانه، روزی به کفایت بود...
مهمان گرامی را بی نان و نمک دیدیم ...
من اهل جاده های بی غروبم
من اهل دردهای بی شروعم
برایم باختن معنا ندارد
که من همیشه در حال طلوعم
من اهل روزهای بی نشانم
من اهل کوچه های بی عبورم
هزاران بار اگر از پا نشستم
بلندم کرد در آخر غرورم
ندارم ترس از امواج دریا
هزاران صخره...
خسته ام از سال ها چوپانیِ بی اتفاق
کاش گرگی مهربان می برد از من برّه ای!
بهزاد غدیری شاعر کاشانی
گرگها گله دَریدند، از شیر شکایت کردند
قصه ،از مَکاری روباه حکایت کردند
دیگری باز به دَندان گرفت، با خودبُرد
باز از نادانی این گاو ،روایت کردند
سگ گله اَمان داد، تا که گرگان بِدَرَند
باز از چوپان دروغگو، نَقل و صحبت کردند
گر خَران شِیهه کشیدند ،به جای اَسبان...
جاده ها پر از گرگ اند برگرد
آن ها مست و ولگردندبرگرد
نمیدانی که بعد از رفتن تو
خوشی ها خودکشی کردند برگرد
گرگ ها وقتی صدا می کنند
غمی رادرخود پنهان میکنن....
غم هرچقدر زیاد تر باشد
صدایشان بلندترمیشود.......
🖋جواد کاظمی نیک 🖋
عشق من باز مثل سابق عاشقم باش
باز با همان حس قدیمی با دلم باش
در بهار زندگانی مهرورز دان غنیمت
میان شور گرداب تخته ای از قایقم باش
آمده موسم تنهایی که من هم بربادم
رفتی هرگز خاطرات تو نرفت از یادم
گرگی در بین شلوغی به تو پرداخته...
گرگ ها دربیابان کمین گوسفندان کردند
کاش گرگی بی رحم نبود ....
کاش آرامش برای گوسفندان وجود داشت .....
🍁گرگ پنهان🍁
خوابت به دنبال کدامین شب سرگردان است
به دنبال تو هر شب یک خواب پریشان است
هوایت ابری و سردست و چشم های تو بارانی
کجای قصه بد بودم که در چشم تو باران است
چرا باز هم به تنهایی به فکر رفتن افتادی
درون چشم تو دیدم...
اگر گوسفندان می آموختند که پشت هم را خالی نکند دیگر هیچ گرگی جرأت دریدن آنها را نداشت
وای اگر مَرد گدا یک شبه سلطان بشود
مثل این است که گرگی سگ چوپان بشود
هر کجا هد هد دانا برود کنج قفس
جغد ویرانه نشین مرشد مرغان بشود
سرزمینی که در آن قحط شود آزادی
گرچه دیوار ندارد خود زندان شود
باغبانی که به نجار دهد باغش را...
گرگ و ماه
نیمه شب گذشت و گرگ هر شب بیدار
بتاب امشب، گرگ منتظر و زِ روز بیزار
فریاد زنان با درد، شده سخت بیمار
زوزه کشان بالای کوه، تنها و بی یار
من آن گرگم که جز شب راهی ندارم
دلم تنگ است ، جز تو ماهی ندارم...
گرگ اند گرگ های قدیم به غیر هوای
میشی پدیدار نمی شدند.
گرگ های امروزی هیچ هوایی حالی شون نیست؛!
اسمارحمانی
ﺣﺎﻟﻢ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ !
خون را بر برف دید
چه جای گریه
کودکی که بره ها را دوست می داری؟
زمستان
سُرسُره می سازد
گوسفند از گلوی گرگ
پایین می رود
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)