دوشنبه , ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دلتنگ توام خانه ات آباد کجاییکمتر بزن آهنگ غم وساز جداییپاسخ ندهی هیچ به پیغام دل منیعنی نرسد از من دلداده صدایی؟تو تاج سرم هستی و سلطان جهانمدربار تو هست و من و آئین گداییشاهی ودلم مهره ی شطرنج شما شدایکاش در قلعه ی دل را بگشایی.. در خصلت شاهانهٔ تو هست محبت اما به دل ما نرسد از تو نواییبی روی تو تاریک شده صفحه جانمبر بام دلم کاش که چون ماه بر آییبا خواب و خیال تو خوشم ای همه عشقخوشحال از ...
هم آتشیهم خانه خرابی داریبا این حالخانه ات آباد باد ای عشق...
دانم که مرا بی خبری می کشد آخردیوانه شدم خانه ات آباد ، کجایی ؟...
لبخند تو را چند صباحی است ندیدم: یکبار دگر خانه ات اباد بگو : سیب…!...