سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
مثل چمدانی سنگین و بی چرخروحم را می کِشید کفِ خیابانکار تمام بود«بمان هایم» رفتند...خراش های صدایم را جمع کردمو سختِ سخت گفتم: خدا...خداحافظ«آرمان پرناک»...
خدانگهدار !)خدانگهدار !)خدانگهدار !)خدانگهدار !)خدانگهدار !)...
از دور دیدمتتو لباسِ عروس می درخشیدیداماد هم برازنده بودامشب از دلم بیرونت می کنمتو مرامِ ما دوست داشتنِ زنِ مردم، ناموسِ مردم نیستبا اشک هام از چشمام چکیدی و تموم شدیتا همیشه خوشبخت باشی...خدانگهدار...