متن چمدان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چمدان
حرف ها در گلو دارد
آنقدر که دارد خفه...
چمدانم
می کشد زیپِ دهانش را
می کشد دستم را
باید بروم
می دانم پشتِ در بودی
شنیدی صدای باران را
می دانم پشتِ پرده بودی
زیر زیرکی می پاییدی
ردپاهای کشیده ی خیس را
باید بروم اما
حس می کنم...
سفر نکن...
سفر یعنی خداحافظی و جدا شدن
سفر یعنی دربدری و درد و غربت
سفر نکن!
آی که چه منتفر از چمدان و رخت سفرم!
و وقتی می بینم قصد رفتن داری
غم و غصه تمام وجودم را می گیرد
و دلم پر از اندوه می شود
سفر نکن!...
مثل چمدانی سنگین و بی چرخ
روحم را می کِشید کفِ خیابان
کار تمام بود
«بمان هایم» رفتند...
خراش های صدایم را جمع کردم
و سختِ سخت گفتم: خدا...خداحافظ
«آرمان پرناک»
و ناگهان در نبودن ها
هیچ تسلایی نمى بینی
نه پیراهنى فراموش شده، آویخته در کمد
نه یک کتابِ نیمه باز، کنار تخت
نه آن چمدان کهنه زیر پله ها
نه چروک پرده ای
نه قلم و دفترى افتاده زیر مبل سبز
نه بوى عطری
نه خطی
نه شعری
نه...
شروع به جمع کردن گذشته در چمدان کردم؛ همه چیز در آن جا شده از کوچه بن بست خاکی گرفته تا اناره های آویزان از روی دیوار خانه حاجی وتمام گلهای محمدی خانه استیجاری مان حتی ماهی های قرمز داخل حوض حیاتمان هم درآن جاشد؛ جز خاطراتت که هنگام بستن...
چمدانی بود
که هرگز باز نشد
دلم.
رضاحدادیان
از دور دستها ...
چمدان های عاشق را می بینم
که برای آمدن
قفل خود را می شکنند
رعنا ابراهیمی فرد(رعناابرا)
جا مانده ام میان کوچه پس کوچه های این شهر
مشکل کوچک بودن چمدانت نبود ، در دلت جا نمی شدم!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
رفتن سخت است، مجبور شدن ب رفتن سخت تر! دل کندن سخت است، بی خداحافظی دل کندن سخت تر! بغض سخت است، با بغض خندیدن سخت تر! چمدان بستن سخت است اما وسیله ای نداشته باشی ک در چمدان بگذاری سخت تر! خیلی سخت تر!
رماد
چمدان بستن تو
معنی بیدادگری ست!
ارس آرامی