پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در زیر باران دختری قدم زدچتر در دست و دلی پر از آرزوآسمان شب سیاه با ابرهایی زیبابا رقص باران، آرامشی به دست می آوردقدم هایش در خیابانی خلوتسبک می گردید در آغوش بارانگوشه هایی چتر به درخشش درختانپنهان شده ی رویاها و خواب هابوی خاک تازه پاها را همراهی می کردشهر تمام شده بستری سبز و زندهدر گوش هایش آواز قطره های بارانآرام می خواند ، دل را بهانه می بردو در این همه زیبایی و آرامشیک دختر با چتر زیر باران می رفتآرزوهای...