سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دست مریزاد که بی من میتونیمنو از تو دلت می پرونیکاش کمی حال من رو بدونیمیری موهای من گندمی شهکاره من بغض و سردرگمی شهعاشقت شاعرِ مردمی شهواسه قلبم تو فرمانروایی...این همه زار زدم پس کجایی!؟از خودی می خورم دردم اینهبسمه این همه بی وفاییخستمه!وای عجب ماجرایی...😔دل که از سنگ و اهن نمیشه×دل تو غمها پناهنده میشهعاشقت بی تو خواننده میشهتو خودم بی تو دادگاهی میشهمن به جای تو همبازی میشهتا به زندونِ تو راضی میشه......
ای آنکه مرا برده ای از یاد، کجایی؟بیگانه شدی؟ دست مریزاد، کجایی؟در دام توأم، نیست مرا راه گریزیمن عاشق این دام و تو صیّاد، کجایی؟محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقتآوار غمت بر سرم افتاد، کجایی؟آسودگی ام، زندگی ام، دار و ندارمدر راه تو دادم همه بر باد، کجایی؟اینجا چه کنم؟ از که بگیرم خبرت را؟از دست تو و ناز تو فریاد، کجایی؟...
ای آنکه مرا بُرده ای از یاد ، کجایی؟بیگانه شدی ، دست مریزاد ، کجایی؟...