دل از این خلوت پر آه سحر بیزار آمد شمع از آغوش شب بیبال و پر بیزار آمد سرو قدری که نلرزید از نسیم آشنا چون صراحی از خم بیدردسر بیزار آمد آب اگر آیینهدار آفتاب عشق نیست از تماشای رخ آن منظر بیزار آمد مرغ را در قفس آیینهکاریها...