به آبِ خون وضو کردم به لبخندی... تمام زخم ها را من رفو کردم زهرا غفران پاکدل
می خواستم که زخم دلت را رفو کنم خود را میان بی کسی ات جستجو کنم وقتی سکوت روی لبت موج می زند با شعر های تازه ی تو گفتگو کنم آرامشی که سرمه به چشمم کشیده را_ با چشم های مضطربت روبه رو کنم گاهی نمک بریزم و گاهی...
به عذرخواهی ، زخم ِزبان نگردد بِه جگر که پاره شد او را رفو نشاید کرد