کودک که بودم ،
فکر می کردم تاریخ انقضا
مختص ادم ها نیست و فقط ،
مختص خوراکی هایی است که
آقا جانم برایم می خرد ، مثل همان آبنبات های کوچک نعنایی که تاریخ انقضایشان روی جلد سبز براقشان ، خودنمایی می کرد.
بزرگتر که شدم دریافتم ؛ اتفاقا...
از لمسِ نگاهِ تو
تا حضورِ احساسِ من
جایی که هر قسمش
جنون و دلدادگی است.
دوست داشتنت را
ساده و بی تکلف
دوره می کنم.
دیگر چه فرقی می کند ،
کجای تقدیرم ایستاده باشی ؟
وقتی که خالق زیباترین
قصه های من هستی
درونِ قفسِ تنگِ تَنم ،
روحِ من آرام نیست
که این آبادیِ ویران شده را
تاب و توان ، رخت بسته
و پریشان تر از اندیشه ی من
این تیره شب ، احوالِ من است.
صحبت از مرگ هم نیست.
صحبت از اندوهی است
که در دلِ من سَر به...
دفترم را باز می کنم و در صفحه اولش ، واژه هایم نام تو را خط می کشند.
تویی که اتفاقا جدا از همه ای.
می نویسم به شوق تو
به نام نور
به نام عشق
نقطه ی عطف تمام زیبایی ها
دوستت دارم خدای من.
زهرا غفران پاکدل
راه دوست داشتن بعضی آدم ها همیشه لغزنده است.
خواسته و ناخواسته به تن لحظه هایت زخم می زنند و زور دوست داشتنشان به هیچکدام از این زخم ها نمی چربد.
نگاهشان که می کنی ؛ غریبه هایی را در لباس آشنا می بینی که به تازگی پوست انداخته اند....
حتما شنیده ای که می گویند بعضی دردها ، وصله تن آدم نیستند. از همان هایی که پینه می بندند به لحظه هایت و بغض را ته گلویت می چسبانند.
می دانی ! صبر آدم ها را اندازه هم نساخته اند . بعضی ها قد و قواره ی صبرشان به...
می گویند بزرگترین درد آن است
که انسان را به سکوت وادار کند
وقتی که در تمام قصه های من ، تو
همان درد پنهانی ! از هجوم واژه هایم به سکوت پناه می برم.
زهرا غفران پاکدل
خان جونم خدابیامرز عاشق خیاطی بود.
عادت داشت ، چایی که بار می گذاشت ، کنار عطر هل و چای بابونه ، بساط نخ و سوزن هایش را هم پهن می کرد.
در پشت آن چرخ خیاطی قدیمی مارشالش می نشست و زیر لب آهنگ جان مریم محمد نوری را...
مَنِ بالاتر از فردا
دلم پرواز می خواهد
سوی آن پنجره که
عشق نیازش باشد
سوی رویا به خیال
در طلوع بی غروب خورشید
سوی آن رویا که
فردایش پس از پرواز
به رنگ آسمان باشد
زهرا غفران پاکدل
می گویند فراموشت کنم
اما تو ؛
از خاطر دلم حذف نمی شوی
آخر قصه ما دلزدگی نیست
وقتی هنوز ،
دوست داشتنت بوی بهار نارنج می دهد.
زهرا غفران پاکدل
اگه یه روز خدا ازم بپرسه بزرگترین نعمتی که بهت دادم چی بوده؟
بدون شک میگم دوست داشتن تو
کم نیست داشتن کسی که اینقد به تن لحظه هات آرامش تزریق کنه که وقتی باهاش درد و دل می کنی ، حس کنی انگار خدا نشسته کنارت داره با دقت...
جاده ها پرخطرند
و سفر طولانی
و دلِ ماست که در
پیلهِ پوسیدهِ اندوهِ تو
تنهاست هنوز...
با من از سختی این راه مگو
اگر این جاده شود ختم به تو
زهرا غفران پاکدل
می گویند فراموشت کنم
اما تو ؛
از خاطر دلم حذف نمی شوی
آخر قصه ما دلزدگی نیست
وقتی هنوز ،
دوست داشتنت بوی بهار نارنج می دهد.
زهراغفران
به گمانم جایی میان شعرهایم مرده ام .
همان جا که زور وزن هایش به دلتنگی هایم نرسید.
همان جا که بنیان قافیه اش ویرانی های ذهن آشفته ام را از نو نساخت.
همان جا که آرایه هایش الفبای روح بیقرارم را از بر نکرد.
همان جا که با واژه...
دیگر یادت را به رسمیت نمی شناسم.
فراموشی به خورد استخوان هایم رفته.
به حرمت تمام زخم هایی که برای التیامشان
تا پای غرور جنگیده ام ، از میام تمام خاطراتم حذف شده ای.
حتی صدایت را ؛
که روزی ، نت زیبای زندگیم بود ،
دیگر نمی خواهم.
می...
مادرم نمی دانم چگونه خطابت کنم چرا که تو سایه خدا روی زمینی ، اگر عشق خطابت کنم در توصیف تو کم گذاشته ام چرا که واژه عشق با وجود تو جان گرفته ، بی شک بهشت جهنم می شد اگر زیر پای تو نبود. مادرم ، ماه درخشان شب...
پدر یک کلمه سه حرفی که
پشت خیلی هامون بهش گرمه. ستون محکم شونه هاش پناهگاه امنیه که میشه خیلی از دلتنگی ها رو توش بارید. وقتی پتک روزگار ، بنای وجودت رو از هم می پاشونه با پناه دستای مهربونش دوباره آجر به آجر ساخته می شی.
دختر که...
شاید بشه گفت
زیباترین نگاه بعد از مادر ،
متعلق به خواهره.
یکی که با یه لحظه نگاه به چشمات
تا ته بغضتو می فهمه.
خواهر که داشته باشی ؛
واژه دوست دارم رو
بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن
درک می کنی چون خواهر دوست داشتنش
به عظمت...
تق تق در را می کوبید.
می دانستم کیست!!!
مخاطب خاص تمام روزهای من ،
خدا ،
پشت در بود.
با لبخندی از جنس مهربانی
کنارم نشست و با نگاه نوازشگرش منتظرم بود.
مثل همیشه برای بیان آنچه در دل داشتم ، تاخیر کرده بودم.
و من ، مانند هر...
قسم بر ...
واژگان ِکاغذیِ
در خیالِ من
که تو...
زیباترین،شعری
میانِ واژگانِ من
زهراغفران