بغض هایمان را از بس حبس کرده ایم تبدیل به زندانبان های ماهر برای بغض ها شده ایم من خود یک زندانبان پر از زندانی هایی هستم که آماده لبریز شدنن. زهرا هاشم زاده
من هر روز با او صحبت میکنم در پشت میزی زیبا در کافه ای قدیمی من غزل میشوم او شور میشود من غرق می شوم او ناجی می شود من مات می شوم او مبهوت می شود من درد او درمان او سرد می شود من گرما من حرف می...