پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حرفم خریدار نداشتهیچگاهدر هیچ دادگاهی...روزگار همرأی رابه دزدِ قلبم دادو من محکوم شدم به حبس ابددر عکست«آرمان پرناک»...
به عشق من هوس گفتی و رفتیدلم را در قفس کردی و رفتیبرای من هوایی غیر تو نیستنفس در سینه حبس کردی و رفتی...
پرواز نمی خواهم، از بس که قفس زیباستمن مشتری حبست، این حصر حصاری چند؟...
پنجره هم به باد وفا نکردآن هنگام کهاشتیاق اوراپشت قفلهای بسته ی دلش حبس می کرد......
حبس همیشه مختص زندان قضایی نیست!.بعضیامون تو جایی حبسیم که بهش تعلق نداریماما مجبوریم به "موندن" !.بعضیامون تو یه رابطه ی غلط حبسیماما مجبوریم به "ادامه" !.بعضیامون تو شغل اشتباهی حبسیمکه از سر ناچاری داریم کِشش میدیم!.مثلا شاید این کلاغ تو آسمونی حبسهکه براش از قفس تنگ تره!.من حبسم تو اتاقی تاریک،حتی تو اوج نور!.و تو، زندانیِ قلبِ ناآروم منیحبسی تا به ابدبا اجباری تموم نشدنی!...
بغض هایمان را از بس حبس کرده ایم تبدیل به زندانبان های ماهر برای بغض ها شده ایم من خود یک زندانبان پر از زندانی هایی هستم که آماده لبریز شدنن.زهرا هاشم زاده...
بی پناهم ، هوس برف زمستان نکنیدجنگل سوخته را عاشق باران نکنید من همان پنجره ماتِ بهم ریخته امبدنم را سپر ضربه طوفان نکنیدعاشقی زهر عجیبیست که بر جانم ریختبا همین درد خوشم قصد به درمان نکنیدمن نفس های کسی در نفسِ تنگم هستباز این پنجره را سوی خیابان نکنیدمثل یک کهنه درختی ز درون خشکیدهباور سبز مرا حبس به گلدان نکنید...
مرا حبس کنمیان انگشتان مخمل چشم هایت...این متهمبرای اعتراف به جنون آمده......
چهارشنبهبهترین روز هفته می شود،وقتی دلبر چهارشانه ات!تو را میان بازوهای مردانه اشبه گونه ای حبس کند، که هیچ راه فراری نداشته باشی...
دلم می خواست در مربع کوچکی از گذشته حبس می شدم ! جایی میان آغوش مادر گوشه ی امنی مانند بازوان محکم پدر !خانه ی عشقی که هیچ طوفانی تکانش نمی داد و سرسختانه فقط در حال نواختن آهنگ خوشبختی بود !...
این بار اگر دیدمت تمام درهای انتظار را می بندم و در دوست داشتنم حبست می کنم! چه معنی دارد بقچه ی احساس مرا ببندی و دقیقا زمانی که بدون تو نفس هایم به شماره افتاد سال های نبودنت را به رخم بکشی!...
آنڪہ مَجنون میشَود ، از جان و دِل خواهَد گُذشت...؏شق یَعنی، حبس باشی در تَبِ احساسِ خود ......
دوستت دارمهمان گونه که شب، ماه رادوستت دارمهمان گونه که صبح، آفتاب رادوستت دارممثل ملاقات پنهانی مادر، از لای دردوستت دارممثل حبس من با تو تا ابددر یک اتاق دربستهحتی بی پنجره!تنها من و تواین چنین دوستت دارم تو را......
.مرا از حبس آغوشت..چه اصراری به آزادی...؟...
تو سیاه چاله ی گونه تدل من حبس شد...
باید این بار تو را حبس در آغوش کنمتا صدای تپش قلب تو را گوش کنم️...
کاش میشد زودتر این روز و شب ها بگذردسایه ی دلواپسی از روی دنیا بگذرددست ها پنهان و درحبس اند اینک بوسه هاتا مگر از خیر جان ما کرونا بگذرد...
تمایلات خود را میان دو دیوار محکم اراده و عقل حبس کنید....
تو سیاه چال گونه ات دل من حبس شد...
میان نفسهایت حبسم کن!من بی تو بودن را بلد نیستم ......
بارها در دادگاه تو اعتراف کردم که دوستت دارم عزیزآخر این چه محکمه ایست که که حکم حبس شدن در زندان تو را صادر نمی کند...
دلم روشن استروزهای انتظار و دلتنگی به زودی سر خواهد آمد و چشمان زیبایت از محاصره ی ابرهای تیره رها و دوباره درخشش آن گرما بخش زندگی ما خواهد شد. به این امید روزهای اندوهبار حبس را در این چهار دیواری می گذرانم.آنچه که تحمل روزهای طاقت فرسا و شب های بی قراری زندان را کمی برایم سهل می کند تنها عشق تو و شوق با هم بودن است.. می خواهم همچنان صبورانه بر عهد خود بمانی و فرصت جبران را از من دریغ نکنی.عاشقانه دوستت دارم...
یک آدمهایی درب ها را قفل میکنند،یک آدمهایی قفل ها را باز میکنند... یک آدمهایی گفتگو را میکُشند،یک آدمهایی گفتگو را به دنیا میآورند... یک آدمهایی اندوه را پاک میکنند،یک آدمهایی اندوه را روی دیوار زندگی ما میپاشند.... یک آدمهای خنده را از روی لبهای ما خط میزنند، یک آدم هایی لبخند را روی صورتمان نقاشی میکنند... یک آدمهایی، نفس را در سینه ما حبس میکنند، یک آدمهایی نفس حبس شده ما را آزاد میکنند... یک آدمهایی دریای طوفانی د...
من از برای مصلحتدر حبس دنیا مانده امحبس از کجامن از کجامال که را دزدیده ام؟...