پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قربان وفاتم ، به وفاتم ، گذری کن ( قربانی وفای تو هستم، از مرده و جنازه ی من دیداری داشته باش )تا بوت همی بشنوم از رخنهٔ تابوت(تا بوی تو را از روزنه ی تابوتم تشخیص دهم و جان دوباره ای پیدا کنم)...
چون قهوه بدست گیرد آن حب نباتاز عکس رُخش قهوه شود آب حیات عکس رُخ او به قهوه دیدم گفتمخورشید برون آمده است از ظلمات...
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است......
گفتمش ای بت من، بوسه بده جان بستانگفت: رو کاین سخن تو، نه بشرط ادب است...
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب استآری! افطار رطب در رمضان مستحب است...
من هر چه امعاشق رخسار تو کافر کیشم...
خواستم جوهر هندو ز لب تو بر چینملب تو گفت بچین غمزه ی تو گفت مچینمن از این چین و مچین واله شیدا چه کنم ؟...
در خم زلف تو پایبند جنون شد دل منبی خبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من...