سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دلتنگ شدم وقتی گفتی ز تو مهجورمرفتی و به دنبالت، می آیم و مجبورممن بی تو شدم مجنون یک عاشقم و شبگرد دنبال تو می گفتم... با گریه نرو برگردجمعی همه از خواب و با یاد تو من مستممن هر چه که هستم بازم عاشق تو هستمباز از سر شب تا صبح با ذکر تو بیدارماین چهره زردم بین از عشق تو بیمارمای عشق بگو امشب از من تو چه می خواهیحکم آن چه تو می دانی فرمان به چه می خوانی...
دلتنگ شدم وقتی گفتی ز تو مهجورمرفتی و به دنبالت، می آیم و مجبورممن بی تو شدم مجنون یک عاشقم و شبگرد دنبال تو می گفتم... با گریه نرو برگردجمعی همه از خواب و با یاد تو من مستممن هر چه که هستم بازم عاشق تو هستمعشقم به تو بسپارم دل را تو چه می خواهیحکم آن چه تو می دانی فرمان به چه می خوانی...
امشب دوباره سینه ی من درد داردفهمیده ام دنیا فقط نامرد داردکانون خورشیدم اگر دست تو باشد!دنیا هزاران ماه و فصل سرد دارداندیشه ی سبز چمن باور نداردهر فصل سبزی سرنوشتی زرد داردمن ماه را هرشب سر یک کوچه دیدماین آسمان هم عاشقی شبگرد دارداز سایه روشن های عکس باغ پیداستپاییز هم ، معشوقه ای خونسرد دارد....