سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
من عاشق تو هستم تنها به تو دل بستماز چشم تو می جوشد شعری که از آن مستممن شاعر به چشمانت تو ساقی و مه پارههر لحظه تو می بینم هر واژه تویی دستمدیوانه تر از من کیست عاشق تر از من نیستدل بردی و فهمیدم بازنده تر از من نیستحالا که شدم غمگین داغت به دلم سنگینرفتی و به دنبالت افتاده تر از من نیست...
دلتنگ شدم وقتی گفتی ز تو مهجورمرفتی و به دنبالت، می آیم و مجبورممن بی تو شدم مجنون یک عاشقم و شبگرد دنبال تو می گفتم... با گریه نرو برگردجمعی همه از خواب و با یاد تو من مستممن هر چه که هستم بازم عاشق تو هستمعشقم به تو بسپارم دل را تو چه می خواهیحکم آن چه تو می دانی فرمان به چه می خوانی...
در من بچرخدر من برقصگونه هایم از تو گلگون استو لبخندم از توشرمم از گرمای توست وچشمانم از تو خمارببینمن و تو فقط چند دقیقه در یک اتاق نفس کشیده ایم !و من این چنین مستم......
من مستم و این مستی من مستی می نیستچون یاد جمال تو کنم، مست شوم من،،، ️️️...
تو شمعم بودی ای معشوق که من پروانه اَت گشتمتو مستم بودی ای معشوق که من می خانه ات گشتمبگفتم دوستم داری؟ ببستی هر دو چشمانتسپس وا کردی آغوشت که من دیوانه ات گشتم ....
هوسِ تو را دارم که دیوانه ام کنی با خواندن یک شعر ...که مستم کنی با استکانی چای ...که خوشبختم کنی با یک بوسه یِ بی هوا ..فلسفه نبافمهوسِ زندگی کرده ام با تو ..بگو کنارت دقیقا کجاست ..؟!که زندگی آنجا معنا میگیرد ..هوسِ کنار تو بودن دارم ... ....