شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
مسیح در آشپزخانه استدست هایش چنگ می زننددر میان قابلمه هانان در دستانش خاکستر می شودو آبچون خوناز شیر فواره می زندچاقوهای تیزبه صلیبش می خندندو دیگ های بهشتدود اندودمثل دعاهای بی صدا در دل شب می جوشدبر روی میزظرف های خالیگوشه ای از زندگی را می جوندشکم های گرسنهبه زخم های خود نمک می زنندمسیح در هر سومیان دود و سرخوشی های بی مکان به صلیب های بسیار می نگرد و می فهمدبه صلیب کشیده شدن یعنی شکستن تخم مرغ...