سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
گیجم و قرن هاست گم گشتم، در شب خسته ی جهان خودممثل اصحاب کهف در خوابم، مانده ام دور از زمان خودمورق خفته در کتابچه ام، کودکانه مرا \طیاره\ بسازبپران و کمی بلندم کن، نیست پرواز در توان خودمدل من قسمتش پریشانی ست، شاعرم عادتم خود آزاری ستگله از هیچکس ندارم من، خورده ام زخم از زبان خودممثل گوگرد شیطنت کردم، خانه ای سوخت از شرارت منغافل از اینکه مرگ در پیش است، زدم آتش به جسم و جان خودمآسمان جهان فدای شما، های ای زنده های سرگر...
بعضی چیزا خیلی بده مثلبین زمین و آسمون مردنروی زمین پرواز آسونهتو آسمون سخته زمین خوردن!اینکه زمین تو مشتته اماخارج شدی از دید هر راداراینکه بفهمی آخر خطیاز خنده های تلخ مهماندارفک کن یه طیاره پر امیداز روی باند زندگی باشهفک کن !فقط فک کن! فقط فک کنچتر نجاتت قاتلت باشه…از ما کسی چیزی نمی دونهاینکه یه طیاره تو راهش نیستطیاره که رو هوا مردههیشکی بی جعبه سیاهش نیست!حالا زمین خالیه از پر...
آتش به دل است و خانه ها ویرانندمردان و زنان همیشه سرگردانندطیاره و کشتی و قطار و ماشین …تابوت بزرگ ملت ایرانند...