پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خنده بر لبهای تو هر وقت جاری میشودحال این دل واقعا خوب وبهاری میشودقاصدک ها باز هم پیغام عشق آورده اند قلبم از پیغام آنان کد گذاری می شود..کد به کد احساس من درگیر عشق تازه ایست..گرچه رسم عاشقی با برد باری میشوددرمیان ازدحام و دلهره گم میشوم..عشق تو درسینه ام یک زخم کاری میشوددوستت دارم بجان اما امان از فاصلهمانع دیدار و عشق و جان نثاری میشوددلخورم از،آینه تنها به جرم دیدنتباز،دارد باعث این بی قراری،میشود...
و مرا از خاطرت برد یک نفر شبیه آلزایمر توی سرتمی برم خاطرات رابطه را که نپیچم دوباره دور وبرت...تو چمدان غرور می بندی من دو بعد خسته دیدمبا کوله باری از نگفته ها که کاش بشکند با درد کمرت..می روی بغض گلو می شکند ، هم قدم می شوند با جادهلحظه هایم که لگد خورد از تو و حرفهای پشت سرت !در فتح قلب سنگ تو سر سخت جنگیدم نشداین جنگ میان میخ و سنگ کرده مرا در به درت ...وسط جاده های تو و من اندکی وجه مشترک داریممن به دنبال تکه های د...