پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
داغی ست که باغبان به چشمش دیدهیک دشت پر از لاله به خون غلطیدهدر علقمه گل کاشته ساقی حرم از عطر گلش بوی خدا پیچیدهاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
توسل به دو دست شفاامروز روز توسّل ما بر دو دست توستدر عشق حرف اوّل دفتر دو دست توستتا مشک خالی تو شود پر ز اشک مارزق تمام گریه کنان بر دو دست توستای دست انبیاء و ملائک دخیلتانباب المراد تا خود محشر دو دست توستای مستجار حضرت ارباب، الدّخیلزیبا قمر، پناه برادر دو دست توستای مسجدی که وقف شدی بر حسینیهگلدسته های نذری مادر دو دست توستمشکی که داد بر تو سکینه گواه ماستباب الحوائج لب اصغر دو دست توستشمشیر زن بیا و به نیزه بسنده ...
هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم /ما از تو به غیر تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده /صد بار اگر علقمه را فتح کنم هر بار دوباره تشنه برمیگردم/ کس پیش تو دم ز زور بازو نزند کو آنکه مقابل او زانو نزند/لب تشنه ز علقمه گذشتی آری دریا به رودخانه رو نزند...
کنار علقمه شلوغه، حسین تنها بین لشکررو دامنش گرفته ارباب، سر شکسته ی برادرامیر لشکرم بلند شو، بی تو کجا برم بلند شوپاشو ببین که بی حیا ها، دارن میرن حرم بلند شوسر مگه با تبر شکسته، چیشد که اینقدر شکستهدست تو از بدن جدا شد، قد من از کمر شکسته...