شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
گونه های آفتاب سوخته اش را بوسیدمچشم هایش چقدر می گفت:دوستت دارم...
جهانبدون توهمان جهنم استفقطآتش ندارد...
آرزو یعنیتوتورراازصورتم کنار بزنی...
جای لبمروی گونه ات ماندآخکبا گونه های سرخچقدرجذاب تری:)...
چشم هایترابه رویم نبندمنجهانمباتودیدنیست...
سیاهی زیر چشم هاهمیشه همکار یک مرد دیوانه نیستگاهی غم هاهجوم می آورند و دیوانه ات می کنند...